دکتر فریبا قدیانی

«یکتا»

12 بازدید
بدون پاسخ/5
«یکتا»

«یکتا»

عروسکم

من ازون کفشای کتونی‌م 

روی چوبای جلوی روت می‌خوام

بنداشو در بیاره 

توی هوا پرواز بده این بادکنکو

سیم مشکی بخره

هی بکشه‌

دورادور دلای پوک

کِی می‌شه

خورشید فواره بشه 

تو‌ی آبای سیاه

من از اون سوهان تو کشوم می‌خوام

چاقوی فاتحه‌رُ تیز بکنه 

مهتابو از وسط نصف بکنه

من از اون بالاها می‌خوام 

یه بارم که شده

به عوضیای دنیا 

فاتحه‌رُ گُل بزنه 

یه بارم که شده

تبعیدای زوری رو از همدیگه

جواب بده

من از اون بالاها می‌خوام

 خودش‌ بیاد

مثل اون موقع 

که دیدم خوابشو تو آسمون

یه‌هویی شاتر زدم

من ازش می‌خوام

پاشو رو چشمام بذاره

 از تو چشمای خودش

باران بیاد 

رو صورت قشنگ عروسکم

من می‌خوام این بار سوگند بخوره

به جای‌پایِ دزدیدَم ازش

به یه دسته گل اقاقیا قسم

پنج‌ تا سیب به‌ش بوسه بدم

جوری که یادش نره

تا آخرایِ اومدن

ترانه‌مُ

۱۶ آذر ۱۴۰۲-تهران

.

«یکتا»

.

«رسم»

توی دلم

سیلویا پلاتی می‌شد

از این سر تا آن سرش

دیالوگ ملحفه‌های شسته سفید با باد و‌ آفتاب عصر ماگ در دستم گوش‌ش به آنها

معلق در هوا خم 

می‌ریزد

نه می‌گرید ریز براده ریز براده پوکی و پوچی

گوش‌ش به انگشتان دست‌هایم حلقه می‌شود

می‌کشد و می‌کشد

بر پارچه‌ها

رد انگشتان کش آمده

و سراپا طرحی از حاشیه دوخته بر آویخته‌های حیاط 

کودکم، به رنگ معصوم عروسکی زبان می‌گشاید نزدیک می‌آید

صدا می‌زند

مامان

نسیم همه تار و پود پارچه به دور کودکم می‌پیچد

ماگ به دیوار حیاط می‌کوبد

همه دیوار‌های دنیا در ‌پنت‌هاوس‌ها می‌ریزند

چشمان کودکان سرخ

سیزدهم آذر ۱۴۰۲- تهران

.

«یکتا»

.

«گلفام»

نمی‌توان

گاهی نمی‌توان

تصور کنی

آنی را که در برهوت می‌افتد

آنی تصور کنی

آنی از جایش برخیزد

چه

آذر ندیده‌ای 

یازدهم آذر ۱۴۰۲- تهران

.

مشکی

«اتاق‌های معلق»

بدو لولا بدو

چهار سالگی مرا ندیدی

ساعت دوازده هرشب

«وای اگر گیلاس‌ها خواب قرمزها شوند»

«بر گونه غول گل‌بوسه می‌کارد»

«شتاب پیش درنگ رنگ‌ می‌باخت»

«اتاق‌های خیز بر زانو»

«بی‌تای وقت بی‌تابی می‌کند»

این مطلب را به اشتراک بگذارید

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها